یم با چند مکعب و استوانه و گاهگاهی مخروط ، چیز هایی مثل هیئت در
هم چند خانه بر پا میکردو من باید با رعایت دقیق پرسپکتیو و توجه کامل
به حجمیت اشکال آن ها را میکشیدم .
استاد به تصویر گری کتابهای کودکان میپرداخت و اشکال و مناظر و
حیوانات انسان چهره اش را در زمینه ی تصویری این داستان ها میگنجاند .
البته روز جدایی از او هم فرا رسید : ویگزن فوردرا که ترک میکردم ، با
همه ی شدت عواطفی که میتوان در پسری 9 ساله سراغ گرفت به مالقاتش
رفتم تا خداحافظی کنم . از کار بعدی اش پرسیدم _ومنظورم صرفا در زمینه
ی تصویر گری کتاب بود _ با پرسش من ناگاه چهره ی شاد و خندانی گرفت
. پاسخ داد : یک روز پسرکم ، یک روز بهدریا خواهم زد و باز نخواهم
گشت .
من گفته اش را از خاطر راندم ، اما آنچه گفت همان کاری بود که در واقع
انجام داد .
راهنمای دیگرش نقاش درجه دومی بود ، چارلز سیم نام . دوستی اش با این
یکی سال ها به طول انجامید . اندرز گویی سیم چنین بود : تا هنگامی که
بزرگ نشده ای باید کسی را سرمشق بگیری . سرمشقت باید کسی باشد که
هنر را سهل ننگرد . بدترین انتخابی که میتوانی داشته باشی گوگن است . او
البته هنرمند بزرگی است ، اما تاثیر مهلکی به جا میگذارد . در مورد وان
گوگ نیز تا وقتی که وان گوگ بشوی ، نمیتوانی مثل او نقاشی کنی ؛ و به
نظر هم نمی رسد که از قماش او باشی . اما به سزان بچسب . در کار او
هیچگاه به غایت نخواهی رسید . آرزو دارم سالی نقاشی را کنار بگذارم و
بعد با تواضع تمام به شاگردی سزان بپردازم . ولی دیگر برای این کار بسیار
دیر شده است .
این استاد هم سرانجام روزی جیب هایش را از سنگ انباشت و در آب پرید .
کنت در موردش میگوید : سیم هیچگاه خود واقعی اش را نیافته بود ، چون
در آن دوران اصوال هیچ گونه خود واقعی نمیتوانست وجود داشته باشد

نوانی که با من دوستند میگویند که هرگز ندیده اند کسی به قدر من ساعتش
را دید بزند . و البته این خلق و خو نه مناسب ماهیگیری است که قالب به
آب می سپارد و نه مناسب مردی است که میخواهد پسند بانوان واقع شود .
تحصیالت رسمی اش کم و بیش مطابق با رسم زمانه گذشت . بین 7 تا 9
سالگی چند دوره ی مقدماتی در یک مدرسه ی آمادگی شبانه روزی گذراند .
این دوران هم به طبعش خوش ننشست : این شیوه ی غریب و به باور من
قابل اعتراض تحصیالت انگلیسی ، تنها از آن رو حفظ گردیده که والدین
میتوانند از دست بچه هایشان در خانه خالص شوند . شاید معدودی از این
مدارس مقدماتی باشند که برای خوشامد خاطر شاگردان دست به کار هایی
بزنند ، اما ویگزن فورد ، مدرسه ای که مرا بدان سپردند ، این تظاهر را هم
کنار گذاشته بود . سه شریکی که آن جا را میگرداندند با واقع بینی پذیرفته
بودند که والدین اصل هستند و نه بچه ها....از پدر ها با ویسکی های قوی و
سودا پذیرایی میکردند ....و مادر ها را به باغستانی دلگشا راهنمایی
میکردند و به راهی می راندند که درختان سردر هم کرده ی لیمو بر آن چتر
می کشید ....
بعد ها همیشه از کم و کیف تحصیالتش در این مدرسه ناراضی بود .
بخصوص گله داشت که چرا در طی همین دوره ، التین را بدو نیاموخته اند تا
در بزرگسالی آنطور که شایسته ی هر استاد مجرب است با این زبان عمیقا
مانوس باشد . التین را در مدرسه ی بعدی اش ، در وینچستر بود که
فراگرفت .
دوره ی مدرسه ی شبانه روزی وینچستر کم و بیش از 9 تا 17 سالگی وی
را می پوشاند ، اما این دوره هم ، حداقل در سالهای نخست ، چندان خاطرات
خوشی برایش به جا نگذاشت . پسر های در دسته های سی نفری ، تحت
سرپرستی شاگردان ارشد در خانه های جداگانه تقسیم بندی میشدند . کنت از
این حیث اقبال خوشی نداشت ، چرا که ارشدش با وی چپ افتاده و به
خصوص از سر زیاده بزرگش بیزار بود . در مسابقات فوتبال ترتیبی می داد
که کنت در نوک جبهه ی مخالف قرار گیرد تا شاید بتواند سرش را له و
لورده کند . مینویسد : ترتیبی داد تا به آموزش مشت زنی فرستاده شوم .

د هفته بعد از من پرسید که با مشت زنی در چه حالم . گفتم : برایم لذت
بخش است ، آقا .
خشمناک جواب داد : نخواستم از آن لذت ببری ، میخواهم درب و داغان
بشوی .
با این وجود وینچستر برخی از دلپذیر ترین لحظات را برایش به ارمغان آورد
: در مجالس رقص مدرسه ، برای اولین بار به دختر ها برخورد کردم .
شیفتگی ام بدانها در کالم نمیگنجد . من در آنها نه شیفته ی هیچ چیز
ملموس ، بل شیفته ی آن هاله ی زنانگی بودم که وجودشان را فرا میگرفت
. مردم گاهی ابراز شگفتی میکنند که چطور دانته در یازده سالگی با عشق
زندگی اش دگرگون شد . من فقط میتوانم بگویم اگر همان دخترکی که او دیده
بود ، دخترکی که در نهایت زیبایی ، با جامه ی گلرنگی به غایت محجوبانه و
ملیح ، نگاهش را در یکی از رقصهای وینچستر بر من دوخته بود ، تا آخر
دنیا به دنبالش میرفتم.
و البته حداقل بهره ای که از این شور و شرار برد این بود که با عطف
احساسش بدین سو ، از روابط همجنس بازانه ی رایج مدرسه بری ماند .
تعلق خاطر کنت جوان به نقاشی ، از 7 سالگی با دیدن نمایشگاهی از آثار
هنری ژاپن آغاز شد . احساس ژرف زیبایی شناسی وی که بعد ها همیشه در
درک و کشف و تاویل و تفسیر آثار اصیل هنری یاری اش داد ، نخستین بار
در این نمایشگاه بروز پیدا کرد . در ویگزن فورد با آشنایی با برخی کتب ،
بدین عالقه بهتر جهت داد .
در هشت ، نه سالگی عهد کرد که هنرمند شود . معلمی سالخورده ، تامپسون
نام ، روش مکتب های هنری پاریش نیمه ی قرن نوزده ، با مکتب های
هنری فلورانس نیمه ی قرن پانزده شبیه بود . عادت داشت مرتبا بگوید :
مکعب ، مخروط ، استوانه ، پسرکم ، همه چیز بر اساس اینهاست .

↑このページのトップヘ